جدول جو
جدول جو

معنی ابن شداد - جستجوی لغت در جدول جو

ابن شداد(اِ نُ شَدْ دا)
عزالدین ابوعبدالله محمد بن علی بن ابراهیم مورخ. او راست: کتاب الاعلاق الخطیره فی ذکر امراء الشام و الجزیره. او به سال 684 ه. ق. وفات یافت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ وَلْ لا)
ابوالعباس احمد بن محمد مصری. فقیه نحوی. او راست: کتاب المقصور و الممدود و کتاب الانتصار و در آن اقوال سیبویه را تأیید و آراء مبرد راتضعیف کرده. وفات او به سال 332 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
ابن رافع بن تمیم بن عتبۀ اسدی موصلی، مکنی به ابوالمحاسن و معروف به ابن شداد و ملقب به بهاءالدین. از فرمانروایان و مورخان بزرگ بود. به سال 539 هجری قمری در موصل به دنیا آمد. به بغداد و حلب و دمشق و مصر و جز آن سفر کرد و حدیث گفت. در موصل به تدریس و تألیف پرداخت و در دمشق در دستگاه سلطان صلاح الدین و آنگاه در خدمت پادشاهان دیگر به مقامات عالی رسید. وی استاد و راهنمای ابن خلکان مورخ بود. از آثار اوست: 1- النوادر السلطانیه و المحاسن الیوسفیه. 2- دلائل الاحکام. 3- ملجاء الحکام عند التباس الاحکام. 4- فضل الجهاد. 5- الموجز الباهر. 6- العصا. یوسف به سال 632 هجری قمری درگذشته است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَدْ دا)
بهاءالدین ابوالمحاسن یوسف بن رافع موصلی. فقیه شافعی و مورخ. دانش فقه و جز آن در بغداد بیاموخت و زمانی در موصل حلقۀ تدریس داشت. آنگاه که از زیارت خانه بازمیگشت صلاح الدین ایوبی به دمشق قضای عسکر و بیت المقدس بدو تفویض کرد و او مدرسه های چند بساخت و املاکی بر آن وقف کرد. او راست: النوادرالسلطانیه. المحاسن الیوسفیه. کتاب سیره السلطان صلاح الدین. کنیت او در آغاز ابوالعز بود و آنرا بگردانید و کنیت ابوالمحاسن گرفت. وی چنانکه خود گفته است قرائت را از حافظ ضیاءالدین یحیی بن سعدون قرطبی و حدیث وفقه از قاضی ابوالرضا سعید بن عبدالله شهرزوری و سراج الدین ابوبکر محمد بن علی جیانی و غیر آنان فراگرفته است. مولد او 539 ه. ق. به موصل و وفات در 632 بوده است و از خاندان بنی شداد است و شداد جد مادری اوست
لغت نامه دهخدا
(اَ شَدْ دا)
از مجاهد روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابومحمد عبدالله بن نجم. فقیه مالکی مصری. او راست: کتاب الجواهرالثمینه. وفات 610 ه. ق. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(سَ عِ شِ)
مراد از هفت فلک شداد. (آنندراج) (غیاث) ، جمع شدید در اینجا کنایه از فلک است. (آنندراج) (غیاث) :
گویم که چهاراساس عمرت
چون سبع شداد باد محکم.
خاقانی.
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسب شود قبۀ چرخ از غبار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
عبدالله بن محمد بن وداع بن الزیاد بن هانی ازدی مکنی به ابی عبدالله. یکی از علمای نحو و لغت. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ یَ)
ابوعبدالله محمد بن یزداد بن سوید. از نام پدر او آشکار است که او ایرانی بوده است. ابن یزداد وزیر مأمون خلیفه، مترسل و شاعری بلیغ است و از کتب او کتاب رسائل و کتاب دیوان شعر اوست. (از ابن الندیم). و او را پسری است به نام عبدالله. رجوع به عبدالله بن محمد بن یزداد بن سوید شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
دولتشاه در تذکره گوید مردی فاضل و اصل او از خراسان است و در شیراز میزیست و منقبت ائمۀ معصومین میگفت. غزلهای پسندیده دارد و ده نامۀ او مشهور است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ / شِ)
ابوالطیب ابراهیم بن محمد بن الشهاب. متکلم معتزلی، شاگرد بلخی و خیاط و غیر آن دو. وفات او بعد از 350 ه. ق. است در سن پیری. و او راست: کتاب مجالس الفقهاء و مناظراتهم قرب چهارصد ورقه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ)
ابوعامر احمد بن عبدالملک. خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی. وزیر ناصر بن عبدالرحمن. در ادارۀ امور ملک و سیاست کافی. و بزمان احمد امن و آبادی بسیار در این خطه پدید آمد و مال خطیر گرد کرد و بخلیفه بخشید. او در طب نیز مهارت داشت. وفات وی بقرطبه در سنۀ 425 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَمْ ما)
ابوعبدالله محمد بن علی. کتابی در تاریخ فاطمیان دارد. تاریخ تولد و زندگانی و وفات او معلوم نیست. ابن خلدون قسمتی از تاریخ بنی خزرون را از او نقل کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
عبیدالله بن زیاد بن ابیه. مادر زیاد سمیه کنیز حارث بن کلدۀ طائفی است و چون سمیه به تبه کاری شناخته شده بود دو پسر او زیاد و ابوبکر را حارث بفرزندی نپذیرفت و از این رو زیاد را زیاد بن ابیه گفتندی. آنگاه که خلافت به معاویه بن ابی سفیان رسید معاویه زیاد را بپدر خویش ابوسفیان بست، و زیاد را برادر خویش گفت. زیاد بن ابیه به سال 53 ه. ق. درگذشت و از وی چند فرزند بماند که همه بخدمت خلفای اموی پیوستند. مشهورتر آنها عبیدالله است. در سنۀ 54 معاویه حکومت خراسان بوی داد و او چند ناحیت از ماوراءالنهر را فتح و تسخیر کرد و در سال 56 از فرمانروائی خراسان منعزل و بحکمرانی بصره منصوب گشت و به سال 60 معاویه کوفه را نیز به ولایت او ملحق ساخت. و در 61 از جانب یزید مأمور محاربۀ با حسین بن علی علیه السلام گردید وبه یوم الطف آن حضرت را با اقارب و اصحاب بشهادت رسانید و بظلم و بیدادی مثل گشت. پس از مرگ یزید، عبیدالله دعوی خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت خویش خواند لکن کوفیان دعات او را هم از اول از شهر براندند. و مردم بصره در آغاز انقیاد می نمودند و سپس بسرکشی و نافرمانی گرائیدند تا او از خروج بصره ناگزیر گشت و بحیل و چاره ها پوشیده از عراق به شام گریخت و در آنجا مروان بن الحکم را بدعوی خلافت تحریض و ترغیب وبا جهدی بسیار کار خلافت بر او راست کرد و در 65 ه. ق. لشکری بحرب سلیمان بن صرد خزاعی سوق داد و در عین الورده بیشتر سپاهیان سلیمان کشته شدند سپس از دست مروان متولی ضبط عراق گشت و پیش از خروج او مروان بمرد و فرزند او عبدالملک، نیز وی را بهمان شغل گماشت و او با هشتادهزار تن از شام بموصل آمد و با سپاه مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی مصاف داد و در این جنگ ابراهیم بن مالک اشتر او را بکشت و سپاه عبیدالله بپراکندند
لغت نامه دهخدا
ابن شداد التمیمی. صحابی است. (قاموس الاعلام ترکی). عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربع شداد
تصویر ربع شداد
باغ شداد بهشت زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
هفت فلک هفت آسمان: گویم که چهاراساس عمرت چون سبع شداد باد محکم. (خاقانی) توضیح ماخوذ از آیه 12 سوره: 78 و بنینا فوقکم سبعا شدادا. (وبنا کردیم بالای شما هفت استوار (هفت آسمان) : لغو سبع مثانی سخنش لغت منهیان سبع طباق (انوری) توضیح ماخوذ از آیه 3 سوره 67 (الملک) : الذی خلق سبع سموات طباقا. (آنکه آفرید هفت آسمان را طبقه طیقه) و آیه 14 سوره 71 (نوح) : الم ترواکیف خلق الله سبع سموات طباقا. (آیا ندیدید چگونه خدا هفت آسمانرا طبقه طبقه (زیر یکدیگر) آفرید ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبع شداد
تصویر سبع شداد
((سَ عِ ش))
کنایه از هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین